ماه محرم در شیرخوارگاه
مامان ماری هنرمند
سلام به خوشتیپ خاله این لباس های خوشکلت همه از هنر های مامان ماری هی راه می ره واست لباس می دوزه و می بافه این سر همی وکلاه مامان ماری وقتی تو شکمش بودی واسط بافت این بلوز جلیقه وشلوار چند شب پیش می خواستی بری جشن تولد واسط دوخته تمام وقتشو روی دوخت و بافت لباس های تو می کنه خاله فدات بشه که این لباس ها انقدر بهت میاد ...
نویسنده :
خاله م
15:42
بدون عنوان
یه عا لمه حرف
محمد خاااااااااان سلام الان نزدیک یک ماه که نمی تونم برات پست بزارم چون نتم خراب بود پس خیلی حرفا هست که بایید بهت بگم نمی دونم از کجا شروع کنم برات بگم. ازعید قربان می گم که نتونستم برات پست بزارم وبه نینی وبلاگی ها این عید تبریک بگم اون روز روز خیلی خوبی بودبابا عبدلله یه گوسفند خیلی بزرگ گرفت که قربانی کردیم چون صبح خیلی زود گوسفند کشتیم شما خواب بودی وقتی پوستش کندیم شما بیدار شدید .مامانی تو رو انداخت تو شکم گوسفند یه عکسی گرفت بعد که کباب کردیم خیلی دلت می خواست گوشت بخوری از اون وقتی که غذا خور شدی وقتی سفره پهن می شه خیلی گر یه میکنی ماهم یه سیخ گوش دادیم دستت که دو دستی محکم گرفتی...
نویسنده :
خاله م
15:02
نوازش های ما به تو
بوی مهر
شدفصل کسب علم فصل تلاش و کار دانش به نسل ما می بخشداعتبار سلام گل پسری تا بستون امسال هم تموم شد فصل پاییز فصل برگریزان شروع شد وبایدخدارو به خاطراین نعمت شکر کرد خدایا شکرت امسال تابستون برای من بهترین تابستون سال بود چون تو بودی انگار همه چی بود جای هیچ چیزی وهیچ کسی خالی نبود امروز خاله بعد از 3 ماه استراحت رفته مدرسه دوست های که خیلی وقت بود ندیده بودمشون...
نویسنده :
خاله م
17:55