یه عا لمه حرف
محمد خاااااااااان سلام
الان نزدیک یک ماه که نمی تونم برات پست بزارم چون نتم خراب بود پس خیلی
حرفا هست که بایید بهت بگم
نمی دونم از کجا شروع کنم برات بگم. ازعید قربان می گم که نتونستم برات پست
بزارم وبه نینی وبلاگی ها این عید تبریک بگم اون روز روز خیلی خوبی بودبابا عبدلله
یه گوسفند خیلی بزرگ گرفت که قربانی کردیم چون صبح خیلی زود گوسفند
کشتیم شما خواب بودی وقتی پوستش کندیم شما بیدار شدید .مامانی تو رو
انداخت تو شکم گوسفند یه عکسی گرفت بعد که کباب کردیم خیلی دلت می
خواست گوشت بخوری از اون وقتی که غذا خور شدی وقتی سفره پهن می شه
خیلی گر یه میکنی ماهم یه سیخ گوش دادیم دستت که دو دستی محکم گرفتی
هر کار کردیم سیخو ول نمی کردی به هر حال سیخ از دستت گرفتیم خیلی گریه
کردی به هر حال چه باید
می کردیم بعد از خورن کباب اماده شدی که بری خونه ی مامان لیلا. مامانتم واسه
هر منا سبتی یه لباس واست میدوزه یا می بافه یه لباس گوسفندی خوشگل
واست بافت واسه زیرشم یه سر همی برات دوخت با یه جوراب با فتنی که
پوشیدی رفتی بیرون.
لباس گوسفندی
بهد از چند روز که از عید قر بان گذ شت رفتی عروسی دوباره مامانت برات یه سر همی ناز دوخت
وووووووووووو عید فطر هم شد خاله دوباره نت نداشت که عید به نینی وبلاگی ها تبریک بگم واون روز هم سرت خیلی شلوغ بود چون مامان ماری سید خیلی خونتون می ومدند
بعد از ظهرم تو و با مرتضی اومدین خونه ما چون عید بودبابا عبدالله و مامان مریم بهت عیدی دادند خاله جونم ازون عیدی هایخوشکل که درست کرده بود بهت داد